Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - سازنده فيلم زرد نيز به صورت الابختکي يه چيزهايي از فرار نخبگان فهميده، اما درک ملموسي از نخبگان نداشته است. مثل اينکه درباره پزشکان فيلم بسازيد اما با هيچ پزشکي معاشرت نداشته باشيد.
سرويس فرهنگ و هنر مشرق - سندروم اصغر فرهادي شدن در سينماي ايران، مثل سندروم مايکل جکسون شدن در ميان سياهپوستان آمريکايي، سندروم تتلو شدن در ميان خوانندگان رپ، سندروم نلسون ماندلا شدن در ميان اصلاح طلبان، به شکل بي‌سابقه‌اي رو به گسترش و افزايش است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

يعني مخاطبان سينما از 50 فيلمي که در طول سال اکران مي‌شود، 30 فيلم در ژانر اصغر فرهادي مي‌بينند. شوراي پروانه و ساخت و نمايش ارشاد هم از هر گونه اصغرفرهادي سازي حمايت مي‌کند.

همه آرزو دارند اصغربشوند و اسکاري!
اين‌روزها در ابعاد تکنيکي و محتوايي اغلب فيلمسازان با نيم‌خط قصه بر اساس روش‌هاي نمايشي و دراماتيک «فرهادي» به دنبال راهي براي «اصغر اسکاري» شدن هستند. در مسير فرهاديزه شدن سينماگران، مخاطبان بزرگترين قرباني هستند. اگر اصغر، اسکاري شد و هياهويش در جهان پيچيد به خاطر هنر فيلمسازي‌اش نبود. پيروان و مقلدان فرهادي بدانند، او از زمانيکه برخي از اعضاي آکادمي اسکار به ايران سفر کردند، برگزيده شده بود وگرنه بسياري از پيروان فرهادي از جمله «نيما جاويدي» و «ابراهيم ابراهيمان» از اصغرفرهادي فيلمسازترند، اما برگزيده نيستند. برگزيده شدن مختصاتي دارد که توصيفش در اين مجال و مقال نمي‌گنجد.

فيلم نازل بساز، جايزه اينترنشنال ببر!
نمونه و مصداق تکرار شونده اخير «اصغر اسکاري» کارگردان فيلم «زرد»، مصطفي تقي‌زاده است که فيلم ضعيف و بسيار نازلي ساخته و سعي دارد با آگرانديسمان، بزرگ نمايي و موفقيت در يک جشنواره چيني، اسکاري و گلدن گلوبي جلوه کند. با اينکه در حوزه اقتصاد بشدت تحت تاثيرواردات چيني هستيم، ويترين سينماي ايران در موزه سينما، تنها يک جايزه چيني کم داشت که با حضور فيلم «زرد» در جشنواره‌اي چيني، اين کاستي و نقصان جبران شد و سازندگان را آنقدر جو گرفته که در خبري ساختگي ، وعده داوري شدن فيلم «زرد» و نمايش آن را براي اعضاي آکادمي گلدن گلوب دادند.
داد ستد جايزه جشنواره‌هاي فرنگي
البته بسياري از جوايز فرنگي جشنواره‌هاي سينمايي طبق افشاگري اخير نادر فتوره‌چي (ويليام والاس مطبوعات) قابل خريداري هستند و با توجه به هيجان فوق‌العاده سازندگان فيلم زرد بعيد نيست که در مورد جوايز دريافتي، همين اتفاقات در مورد فيلم زرد افتاده باشد. چون کيفيت فيلم آنقدر نازل است که در بخش غيررقابتي فجر هم پذيرفته نشد. به يک نکته بايد توجه داشت که سينماي ايران در حوزه فيلم ‌اولي‌ها به دو دوره قبل و بعد سعيد روستايي و محمد حسين مهدويان تقسيم مي‌شود. با حضور فيلمسازان موفق فيلم اولي، اغلب تهيه کنندگان مي‌خواهند اداي کشف فيلم اولي را دربياورند، در نتيجه کلي کار نابلد مثل مصطفي تقي‌زاده به عشق اصغراسکاري شدن، وارد حرفه فيلمسازي مي‌شوند.

عقده فرهادي شدن، سينماي ايران عقده‌اي کرد
به هر حال «عقده فرهادي شدن» در سينماي ايران مثل «عقده اوديپ»، رايج است. اين عقده گريبان فيلمسازان بسياري را گرفته و سبب شده که مردم در طول اين سال‌ها فيلم‌هاي مشابهي را روي پرده سينما تماشا کنند که عمدتا تحت تاثير سينماي فرهادي است. هيچ کارشناس باسوادي سينمايي هم در شوراي پروانه ساخت هم پيدا نمي‌شود که مانع گسترش اين سندروم شود.
تاريخ سينماي ايران، تاريخ بيماري است. تقريبا غير از چند چهره انگشت شمار (کمتر از انگشتان يک دست)، مولف‌ و باقي فيلمسازان فاقد فکر و انديشه‌اند. در سينماي منهاي تفکر ايران يکي مي‌انديشد و ديگران تقليد مي‌کنند. اين نگره را اخير بابک کريمي، بازيگر مشهور سينما تصديق کرده است. بازيگر فروشنده و فيلم ماهي و گربه (شهرام مکري) در جشنواره فيلم کوتاه به خبرنگاران گفت: نگاه و بينش در توليدات کم است و تعداد اندکي فيلمساز داراي تفکر پشت دوربين هستند و تفکر در توليدات داخلي کم است.
شايد کريمي در اظهار نظر راجع سينماي عاري از انديشه زيادي تعارف کرده، چون تنها عنصري که در سينماي ايران نيست، انديشه است. در سينماي ايران با سواد بودن، فخر نيست، کتاب خواندن و دانستن افتخار نيست. در سيکل سينماي کنوني، يکي دونفري تفکرات ناقص و نيمه‌کاره‌اي دارند که با آن اسکار و خرس مي‌گيرد و باقي هم تلاش مي‌کنند شبيه آنان باشند.
فيلم «زرد» در محتوا همان المان‌هاي سينماي فرهادي را دارد، مثل مهاجرت، عشق‌هاي مثلثي پنهان، جمع‌هاي دوستانه طبقه متوسط، تراژدي مرگ براي يکي از اعضاي گروه طبقه متوسط در حال نمايش، تلاش جمع براي يکي از اعضاي گروه و در نهايت گسست اجتماعي کوچک ميان اعضاي گروهي که در مسير اوليه قصه قرار گرفتند. اين فرمول بيشتر شبيه فيلم «درباره الي» است و تقريبا همان فيلم را يادآوري مي‌کند. مثلا در فيلم درباره الي، کاراکتري که از نامزدش ناراضي نيست و قصد دارد زندگي ديگري را با مرد تازه‌اي تجربه کند، همراه يک گروه صميمي‌با راهنمايي دوستش، سپيده به شمال مي‌رود. در واقع يک قرباني در اين مسير وجود دارد که از گروه دوستان، حذف خواهد شد و مسئله اصلي فيلم حول قرباني است. در فيلم زرد، بناي اصلي همچنان حفظ فرمول دوباره درباره الي است، يعني تماشاگر جهان تازه و روابط جديدي را کشف نمي‌کند.

سازنده فيلم زرد سواد و آگاهي کافي ندارد؟!
روايت فيلم زرد درباره گروه جوان نخبه‌اي است که دستگاهي را براي کاستن ميزان برق مصرفي دستگاه‌هاي صنعتي کشف کرده‌اند. پيش فرض دراماتيک به صورت کلي ابلهانه و مسخره است. مخترعان دستگاهي را کشف کرده‌اند که ميزان برق دستگاه‌هاي صنعتي را کاهش مي‌دهد! يعني چي ؟
يعني نويسنده اين فيلمنامه به اندازه يک سرچ اينترنتي تحقيق نکرده تا متوجه شود دستگاه‌هاي اولترايي که در داخل کشور به فروش مي‌رسد در قالب power saver در نيمه دهه هشتاد در آمريکا به ثبت رسيده و براي نخستين بار در صنايع توليد خوردوي آمريکايي، مورد استفاده قرار گرفته؟! حالا در فيلم زرد مخترعاني، اختراعي که در کشورمان ، طي چند پرونده حقوقي و قضايي طي بيست بار ثبت شده را مي‌خواهند در ايتاليا به ثمر برسانند!
کارگردان فيلم زرد قصه‌اي را به نگارش درآورده که در جهان واقعي خيلي دستمالي شده و باسمه‌اي است. وقتي اشاره مي‌کنيم سينماگران ايراني بي‌سواد هستند قصد تحقير و توهين نداريم. قصد داريم بگوييم آنان دانشگاه رفته‌اند، اسلوب فرمي را بلدند اما بي‌سوادي تعريف ديگري پيدا کرده است.«بي‌سوادي» در سطوح نخبگاني به معناي اطلاع نداشتن است و کارگردان فيلم زرد موضوع power saver و ثبت اختراعش را در جرايد وطني دنبال نکرده است. بي‌سوادي يعني اينکه شما از آنچه در مملکت خود اتفاق افتاده، خبر نداشته باشي و اگر بخواهي درباره نخبگاني که قصد جلاي وطن دارند فيلم بسازي، نداني نخبگي چه مختصات، زيست و تعاريفي دارد.

سازنده به جاي آشنايي با ميني‌ماليسم به شکل محيرالعقولي از مکتب گاف‌گوليسم منتسب به فرهاديسم پيروي مي‌کند. مقلدان فرهادي به صورت طبيعي گاف‌هاي بزرگي در فيلمشان مي‌دهند. گاف بزرگ فيلم فروشنده را همچنان مخاطبان سينما فراموش نکرده‌اند که عماد دفترچه بيمه متجاوز را در خانه‌اش پيدا کرده و فرهادي، لقمه را دور سر عماد مي‌پيچاند تا متجاوز را از مسير ديگري پيدا کند. هنوز فراموش نکرده‌ايم متجاوز فيلم فروشنده، با وجود ناراحتي قلبي حاد، مثل ببر بنگال مي‌دويد. اين گاف‌ها بخشي از تاليفات مهم مکتب گاف‌گوليسم فرهادي است و البته مقلدانش به گاف‌هاي بزرگ‌تر از اين دچارند.
سازنده فيلم زرد نيز چيزهايي از فرار نخبگان فهميده، اما درک ملموسي از نخبگان نداشته است. مثل اينکه درباره پزشکان فيلم بسازيد اما با هيچ پزشکي معاشرت نداشته باشيد. قطعا تقي‌زاده هيچ نخبه‌اي را از نزديک درک نکرده است. در سينماي ايران نيز امثال اصغر فرهادي که نخبه نمايي مي‌کنند و پز اسکار، خرس و نخلشان را مي‌دهند، فيلمنامه‌هايشان پر از گاف‌هاي روايي است. زرد با انگشت گذاشتن روي چند گاف اساسي ، علمي – تخيلي‌ترين فيلم سال است.
به همان فضاي مهم نخبگاني بايد اشاره کنيم. فرامرز (مهرداد صديقيان) در بخش‌هاي ابتدايي فيلم طوري از ايتاليا رفتن سخن به زبان مي‌آورد که گويي قرار است بروند شمال، جوجه بزنند با نوشابه. تلقي مخاطب در بخش ابتدايي از جمع نخبگان، تصميم‌شان، رفتارهايشان‌، اين است که اين جمع يک مشت سوسول هستند که قصدشان يک سفر تفريحي به ايتالياست. اعضاي جمع ساختگي مصطفي‌تقي‌زاده نخبه‌اي را به مخاطب معرفي نمي‌کند، همه شخصيت‌ها سوسولند و خلافش ثابت نمي‌شود.
شاخص‌ترين مولفه نمايشي نخبگي در هر مديوم نمايشي و در حتي در جهان واقعي، درونگرايي فردي است. در واقع اين جمع بر اساس برونگرايي جمعي، پردازش شده و جزئيات و نسبت‌هايي که سبب باور پذيري شخصيت‌ها شود، در متن فيلم لحظاظ نشده است.

ببر بنگال فرهادي چرا سر از فيلم زرد درآورد؟
فيلم يک گاف پزشکي بزرگ دارد. ببر بنگال (گاف) فيلم زرد، حامد، از ناراحتي کبدي رنج مي‌برد. حامد در اثر يک شوک عصبي کبد ناقصش از کار مي‌افتد. با اين پيش فرض دراماتيک فيلم وارد فاز بحران به سياق فرهادي مي‌شود. نشانه ناراحتي کبدي هم «عق» کوچکي است که حامد حين گردشگري ابتدايي مي‌زند. با ارائه اين پيش فرض به اطلاعات پزشکي مولف شک مي‌کنيم. بالاخره در سينماي سطح پايين ايران، دو فقره دکتر ناقابل نيستند که فيلمنامه مطالعه کنند و مشاوره پزشکي به کارگردان بدهند؟ حتي به دکتر محمد هادي کريمي (کارگردان سينما) نشان مي‌دادند تا ايشان سازنده زرد را قانع مي‌کردند که بيماري حاد کبدي نشانه‌هاي ديگري غير از يک عق زدن کوچک دارد. کارگردان حين نگارش فيلمنامه پيش خودش ضريب شعور مخاطب و اطلاعات پزشکي متوسط تماشاگران در چه حدودي تصور کرده که اينگونه مخاطب ايراني را به سخره گرفته است؟ً ريشه‌هاي داستاني فيلم «زرد» کاملا عفوني و بيماري کبدي حامد اساسا تصنعي است به همين دليل حذف يکي از شخصيت‌هاي اصلي که زمينه ورود فيلم به فاز تنش را فراهم مي‌آورد، چگونه باور کنيم.
اينکه پس از يک التهاب و تصادف يک کودک، فردا (بر اساس زمان خطي روز دوم فيلم) از دهان دکتر بيمارستان بشنويم حامد بيماري حاد کبدي داشته، قطعا اقناع نمي‌شويم. اين بيماري کبدي در مقدمه دراماتيک بايد به صورت صحيح تبيين شود. ناگهان يک شخصيت را از نيمه نخست داستان حذف کنيم و از زبان يکي از شخصيت‌هاي ديگر مي‌شنويم که او بيماري حاد کبدي داشته و در ادامه فيلم متوجه شويم که همسرش از بيماري شوهر خبر نداشته، دقيقا به ياد بيمار حاد قلبي فيلم فروشنده يا همان ببر بنگال تيزپايي مي‌افتيم که از محل جنايت و تجاوز به سرعت گريخت. به هر حال سينماي ايران با چنين متفکرنماياني فيلم زرد مي‌سازد و زردي غم انگيزي را به مخاطبانش منتقل مي‌کند.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۲۸۷۹۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران

به گزارش تابناک به نقل از همشهری آنلاین، در دهه پنجاه مهم‌ترین شمایل معلم پرویز فنی‌زاده در «رگبار» بود و در اواخر این دهه فرامرز قریبیان در «جنگ اطهر» نقش معلم انقلابی را ایفا کرد. شاید بتوان گفت تنها در دهه شصت تعداد قابل توجهی کاراکتر معلم به فیلم‌های ایرانی راه پیدا کردند؛ از خسرو شکیبایی در فیلم «رابطه» تا هما روستا در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» و علی نصیریان در «جاده‌های سرد» و مجید مجیدی در فیلم «شنا در زمستان»، چند نمونه از پرداختن سینمای دهه شصت به شخصیت‌های معلمند. از دهه هفتاد از تعداد فیلم‌هایی که معلم‌ها در آنان نقش محوری ایفا می‌کردند، کاسته شد. آنچه پیش رو دارید مروری است بر ۵معلم به‌یادماندنی سینمای ایران در طول ۵دهه.

دهه پنجاه؛ آقای حکمتی (پرویز فنی‌زاده در فیلم «رگبار»)


به‌یادماندنی‌ترین تصویر معلم در سینمای قبل از انقلاب که معمولا عنایتی به حرفه معلمی نشان نمی‌داد. در فیلم «رگبار» آقای حکمتی معلمی است که به محله‌ای در جنوب شهر آمده است. مدرسه مهم‌ترین و محوری‌ترین لوکیشن فیلم «رگبار» است و فیلمساز تصویری دقیق و پرجزئیات از فضای آموزشی مدارس در ابتدای دهه پنجاه ارائه می‌دهد. اداره‌کردن کلاسی شلوغ با پسربچه‌هایی شیطان مهم‌ترین مشکل آقای حکمتی در نیمه اول فیلم است‌. فیلم با علاقه‌مندی آقای حکمتی به عاطفه، خواهر یکی از دانش‌آموزان، وارد فضایی عاطفی می‌شود و درنهایت هم با انتقال از مدرسه و ترک محله به پایان می‌رسد. معمولا به انبوه تمثیل‌ها و استعاره‌ها در فیلم «رگبار» اشاره می‌شود و آنچه کمتر به آن توجه شده، تصویر ملموس معلمی است که نمی‌خواهد تن به آنچه هست بدهد. آقای حکمتی یکی از ملموس‌ترین غریبه‌هایی است که نویسنده و کارگردان «رگبار» در طول دوران فعالیت هنری‌اش آفریده است.

دهه۶۰؛ بیژن امکانیان در «دبیرستان»


علی ناصری، معلم زیست‌شناسی در فیلم «دبیرستان» (۱۳۶۶) با ایفای نقش بیژن امکانیان، در دهه‌ای که تعداد زیادی از شخصیت‌های سینمای ایران معلم بودند، به چند دلیل شاخص و به‌یادماندنی است؛ معلمی که خود سابقه اعتیاد داشته و مثل بیشتر معلم‌های سینمای ایران در دهه شصت آرمانگراست و می‌کوشد شاگردانش را از دام اعتیاد بیرون بکشد. فیلم به‌عنوان ملودرامی تلخ، یکی از موفق‌ترین آثار سینمای ایران در دهه شصت است که سال۶۶ سینماروهای زیادی را در شهرستان‌ها جذب سینما کرد. شخصیت سمپاتیک معلم و نحوه برخورد و تعاملش با شاگردان و چهره بیژن امکانیان به‌عنوان یکی از بازیگران مهم دهه شصت، تصویری از «دبیرستان» برای سینماروهای دهه شصت ساخت که دوست‌داشتنی و تأثیرگذار بود.

رامین پرچمی در «ضیافت»(۱۳۷۴)


رامین پرچمی در فیلم «ضیافت» تنها کسی از رفقای دبیرستانی است که از محله‌اش نمی‌رود و نخستین نفری هم هست که به کافه ماطاووس می‌آید تا به عهدی که سال‌ها پیش با رفقا بسته‌اند وفادار باشد. بین شخصیت‌های فیلم «ضیافت»، رامین پرچمی معلم است؛ معلمی که سطح زندگی‌اش از همه رفقا پایین‌تر است و ازدواج نکرده و راز علاقه‌اش به منیر خواهر عبد(پارسا پیروزفر) را هم مکتوم نگاه داشته است. در فیلمی که فرصت کافی برای پرداختن به همه حاضران در کافه ماطاووس ندارد و از نیمه دوم بیشتر بر علی یزدانی (فریبرز عرب‌نیا) و رامین (بهزاد خداویسی) متمرکز است، شخصیت رامین پرچمی به‌عنوان معلمی شریف بیشتر در یادها می‌ماند؛ معلمی که پاسدار رفاقت است و گذشته را فراموش نکرده است.

رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع»۱۳۸۹


تصویری طنز آمیز از معلم در فیلمی کمدی که پرفروش و پرتماشاگر از کار درآمد. رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع» تصویری از معلم در سینمای ایران به نمایش می گذارد که مسبوق به سابقه نبود.مدیر یک مدرسه دخترانه خصوصی با ورود آقایان به مدرسه خود شدیداً مخالف است، اما وقتی دبیر شیمی دانش آموزان المپیادی به علت زایمان، شش ماه مرخصی می‌گیرد، مجبور می‌شود تا یک دبیر جایگزین به دبیرستان بیاورد؛ ولی تلاش وی برای یافتن دبیر المپیاد زن در میانه سال تحصیلی بی‌فایده است و وی مجبور است یک مرد را به عنوان تنها گزینه بپذیرد تا از رقابت المپیاد جا نماند اما ورود این آقای معلم مجرد و بی‌دست‌وپا، و شیطنت دختران دانش‌آموز، و تجرد خانم مدیر جدی و بداخلاق که تا به حال خواستگاری نداشته، باعث ایجاد اتفاقات بسیار خنده داری می‌شود. دختران دانش‌آموز دست به یکی کرده و با کمک پدر یکی از دانش آموزان، اردویی را تدارک می‌بینند تا این دو مجرد میانسال را در روبه‌روی یکدیگر قرار دهند. رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع» یکی از بامزه ترین شخصیت های معلم سینمای ایران را ساخته است.


 منبع: همشهری آنلاین

دیگر خبرها

  • دو ستاره لژیونر در ایران: جنس پائز جور تر از همیشه
  • ایساتیس پرمخاطب‌ترین فیلم هنر و تجربه
  • «فسیل» در نمایش برخط هم رکورد زد
  • دین سینما به امام صادق‌(ع) چه زمانی ادا می‌شود؟
  • ۵ معلم از ۵ دهه؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • پرمخاطب‌ترین فیلم هنر و تجربه معرفی شد
  • ۵ معلم از ۵ دهه سینمای ایران؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • سینما به روایت «آپاراتچی»
  • افزایش ۲ برابری حق‌الزحمه ساعت اضافه تدریس معلمان | همه معلمان رتبه‌بندی می‌شوند مگر اینکه...
  • ۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران